جزئیات تغییر ساعت مدارس اعلام شد+ فیلم رئیس جمهور: حل مشکلات محیط زیست نیازمند یک برنامه جامع است وزیر آموزش و پرورش: هیچ دانش‌آموزی حتی بدون کارت ورود، از امتحان محروم نمی‌شود ساعت فعالیت مدارس تغییر کرد؛ ۶ صبح تا ۱۳ (۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) اگه از پیشم بری واکنش سازمان نظام پزشکی به «فروش مدرک پزشکی در اینستاگرام» یادی از پرویز شهریاری، چهره ماندگار ریاضی | شهریار اعداد سندی بر اصالت تاریخی نام خلیج فارس | نام «دریای پارس» در نسخه کهن قرآن مُتَرجَم نکاتی در مورد آب آشامیدنی فلورایددار خطر آتش‌سوزی زاگرس در فصل گرما! صدور هشدار سطح زرد هواشناسی در خراسان رضوی در پی پیش‌بینی افزایش دما (۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) تولد ۳ رأس گوزن زرد در پارک ملی کرخه، از ابتدای سال تاکنون (۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) هشدار درباره خطرات جبران‌ناپذیر مصرف داروی «زولپیدم» هشدار دانشگاه علوم پزشکی مشهد درباره افزایش ۳برابری موارد مثبت کووید ۱۹ رفع مشکلات حجاج در فرودگاه‌های کشور (۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) در شهرستان طرقبه‌شاندیز، روزانه ۱۵۰ تن زباله تولید می‌شود فرستاده ترامپ با نتانیاهو دیدار کرد (۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) ۵۰ درصد بازنشستگی‌های ۱۴۰۳، پیش از موعد بود | باید محدودیت سنی برای بازنشستگی سخت و زیان‌آور لحاظ شود جزئیات پرداخت حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی و صدور احکام جدید (۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) نماینده مجلس: برای بهبود کیفیت مدارس باید موانع را از مسیر خیرین برداریم سرنوشت ۸ مفقودی انفجار بندر شهید رجایی نامشخص است سطح درگیری تاغزار‌های خراسان رضوی با آفت ملخ کوهاندار به ۱۰۰ هزار هکتار رسید خانه‌های امن بهزیستی برای زنان، چرخه خشونت خانگی را ۴۰ درصد کاهش داده است راهکارهای دولت برای حل مشکل کمبود معلم | چه استان‌هایی بیشترین کسری نیروی آموزش را دارند؟ دستگیری ۴ شکارچی در پارک ملی تندوره خراسان رضوی (۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) دبیرکل ستاد مبارزه با موادمخدر: غرب به مسئله مبارزه با موادمخدر نگاه سیاسی دارد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) | دمای مناطق گرمسیری استان به ۴۵ درجه خواهد رسید آمار جان‌باختگان تصادفات در سال ۱۴۰۳ کاهش یافت دفتر نتانیاهو ادعا کرد: آزادی «عیدن الکساندر» به لطف سیاست تهاجمی اسرائیل در غزه امکان‌پذیر شد ثبت‌نام کلاس‌اولی‌ها از چه‌زمانی آغاز می‌شود؟
سرخط خبرها

ماجرای آن کوچه بن بست

  • کد خبر: ۲۲۵۲۶۲
  • ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۱
ماجرای آن کوچه بن بست
یک بار در هفت سالگی «می خواستم سرم را بردارم و بروم*». می‌خواستم دیگر به خانه برنگردم. مقصرش هم خانم معتمدی معلم کلاس اولم بود....

البته دارم زیاده روی می‌کنم. مقصرش خودم هم بودم. هر بار یک عدد تک می‌گرفتم، انگار شهرداری دو طرفش را بلوکه گذاشته بود، خانم معتمدی دوتا خط تیره بزرگ هر دو ور آن عدد می‌گذاشت. معمولا هم -۲-می گرفتم.

این اولین و آخرین باری بود که این تصمیم به کله کوچکم خطور کرد. نمی‌دانم شاید در همان هفت سالگی از زندگی خسته شده بودم. شاید راه حل دیگری به ذهن نخودی ام نمی‌رسید.

خانم معتمدی معلم کلاس اولم بود. وقتی مشق نمی‌نوشتیم به ظاهر تنبل‌ها را به صف می‌کرد مداد سبز سوسمارش را از کیفش درمی آورد آن را می‌گذاشت لای انگشت اشاره وسطی و با غیظ فشار می‌داد. گریه مان که به هوا می‌رفت از پشت عینک با عصبانیت نگاهمان می‌کرد و می‌گفت بروید بتمرگید سرجایتان. حیف نانی که شما می‌خورید. گاهی وقتی چشمم به نان‌های وسط سفره می‌افتاد یادش می‌افتادم. لقمه را که توی دهانم می‌گذاشتم با خودم فکر می‌کردم یعنی الان این نان حیف می‌شود؟ نکند توی گلویم بماند و خفه شوم.

تنبل بودم. علت این حجم از تنبلی را هنوز هم نمی‌فهمم. هفته‌ای یکی دوبار دیکته داشتیم. خاطرم نیست تا شش ماه اول سال بیشتر از ۲ گرفته باشم. دفتر دیکته را که می‌گرفتم دستم، فوری چشمم به دو تا خط تیره بزرگ کنار ۲ می‌افتاد.

از ترس وقتی به خانه می‌رفتم دفتر را در هزار سوراخ مخفی می‌کردم مبادا کتک دیگری در خانه منتظرم باشد. هر بار می‌پرسیدند که دیکته چند شدی؟ می‎ گفتم: خانم دیکته نگفته.

بالاخره یک روز سوزن خانواده روی دیکته ام گیر کرد و گفتند اگه این بار دفترت را نشانمان ندهی به مدرسه می‌آییم و پرس و جو می‌کنیم. با این حال باز هم دیکته آن هفته را ۲ گرفتم. با همان دو خط تیره دوروبرش.

تا وقتی زنگ آخر نخورد خیلی به عواقب ماجرا پی نبرده بودم، اما در مسیر خانه تازه یادم آمد‌ای دل غافل به خانه برسم جواب بزرگ ترم را چه بدهم؟
آن قدر ترس برم داشته بود که ناامیدی برمن هفت ساله مستولی شد.

خلاصه مسیر دبستان سمیه در سنگ پل بابل تا میدان شهید بزاز را با کلی غصه طی کردم. یک خیابان مانده به مقصد راهم را کج کردم و داخل کوچه باریکی پیچیدم. خاطرم هست که در دلم داشتم با همه دوستان و اقوام و فامیل خداحافظی می‌کردم. با خودم تصور می‌کردم خواهرم گریه می‌کند، موهایش را چنگ می‌زند و به سینه اش می‌کوبد. دوستانم را تصور می‌کردم که هر روز در خانه مان می‌آیند و سراغم را می‌گیرند. راستش اصلا فکر نکردم کجا می‌خواهم بروم.

در همین فکر و خیال‌ها بودم که به آخر کوچه رسیدم. از قضا کوچه بن بست بود. تصور کردم ماجرا منتفی است و نمی‌توانم برای همیشه خانه را ترک کنم. انگار راهی برای ترک منزل نیست. راه رفته را برگشتم. دفتر جلد قرمز دیکته را از کیفم درآوردم. سطل آشغال قهوه‌ای رنگ کنار خیابان، جای خوبی برای انداختنش بود. آن را توی سطل انداختم. به خودم گفتم به خانه که رفتم می‌گویم دفترم را گم کرده ام.

حالا بعد از سی وپنج سال وقتی به این ماجرا فکر می‌کنم حس می‌کنم هنوز دفترم در همان کوچه بن بست در سطل آشغال قهوه‌ای مانده و من هنوز نگران نمره دیکته ام.

* (این اصطلاح را کرمانج‌های خراسان به کار می‌برند به این معنا که فرد برای همیشه برود و برنگردد)

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->